کد مطلب:234549 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:235

دلایل خارج بودن صفات فعل از ذات خداوند
هر وصف وجودی كه برای هر موجودی به لحاظ موجودیتش به سان وصف كمالی باشد، به خودی خود یا به لحاظ اسناد به كمال محض یعنی خداوند سبحان، كاستی نیست، ولی در حقیقت صفتی محدود است و این صفت در تقابل با صفت دیگری است چون او محدود؛ چنین صفاتی نسبت به خدای متعالی از اوصاف فعلیه او شمرده می شوند؛ برای مثال می توان از صفات زنده كردن و میراندن، نیز خشنودی و خشم، دشمنی و دوستی، اراده و كراهت نام برد. وصف فعل بودن نه صفت ذات، آن است كه چنین صفتی از مقام فعل انتزاع می شود و با وجود فعل خاص، صفت ویژه ی آن نیز ایجاد می شود، همچنان كه با معدوم شدن آن فعل صفت مربوط به آن نیز معدوم می شود. در این میان، ذات خداوند به آن صفات متصف

نمی شود و چنین صفتی از مقام ذات او انتزاع نمی گردد، چون اگر این صفت كمالی محدود از ذات نامحدود حق متعالی گرفته شود، باید دو طرف نقیض با یكدیگر جمع شوند، به گونه ای كه یك موجود بسیط (خداوند) هم محدود و متناهی باشد، هم نامحدود ونامتناهی، یا آن موجود واحد بسیط هم موجود باشد، هم معدوم. زیرا اگر وصف محدود عین ذات نامحدود (خدای متعالی) باشد، اشكال نخست پیش



[ صفحه 76]



می آید و دو نقیض محدودیت و نامحدودیت، با هم در یك مصداق جمع می شوند. چون وصف محدودی كه عین ذات نامحدود است، سبب می شود موجود واحد، هم محدود باشد، هم نامحدود؛ در حالی كه این امر محال است، چنان كه اگر وصف محدود كه گاهی موجود است و گاهی وجود ندارد، عین ذات نامحدودی باشد كه همواره هست، به محذور دوم می انجامد، یعنی موجود واحد بسیط، هم موجود است، هم معدوم.

فرمایش حضرت رضا علیه السلام در حادث بودن اراده كه از صفات فعل است و وصف ذات نیست، به همین مطلب اشاره دارد. حضرت علیه السلام به سلیمان مروزی فرمود: سل

عمّا بدا لك؛ سؤالی را كه در ذهن داری، مطرح كن.

سلیمان عرض كرد: ما تقول فی من جعل الاراده إسما و صفه مثل حی و سمیع و بصیر و قدیر؟ چه می فرمایید درباره كسانی كه اراده را مانند حی و سمیع و بصیر و قدیر اسم و صفت برای خداوند به حساب می آورند؟

حضرت رضا علیه السلام در پاسخ او فرمود: إنما قلتم حدثت الأشیاء و اختلفت لأنه شاء و أراد، و لم تقولوا حدثت و اختلفت لأنه سمیع بصیر. فهذا دلیل علی أنها لیست بمثل سمیع و لا بصیر و لا قدیر [1] ؛ شما می گویید: چون مشیت و اراده خداوند به خلق موجودات تعلق گرفت، اشیا پدیدآمدند و گونه به گونه شدند، ولی

هیچ گاه نمی گویید: چون خداوند شنوا و بینا (سمیع و بصیر) است، اشیا حادث و مختلف شدند. این گفته ی شما دلیل است كه اراده مانند صفات سمیع، بصیر و قدیر(شنوا و بینا و توانا) خداوند نیست.

منظور حضرت رضا علیه السلام كه فرمود: (شما می گویید و... شما نمی گویید) در حقیقت بیان علت تفاوت صفت اراده با دیگر صفات سمیع، بصیر و قدیر است؛ بدین گونه كه اراده از صفات فعل است، ولی سمیع، بصیر و قدیر از صفات ذات



[ صفحه 77]



خداوند است كه از ذات حق انتزاع می شود.

افزون بر آنكه حضرت علیه السلام با این فرمایش نشان می دهند كه عفت حدوث اشیا و

مسبوقیت آنها به عدم زمانی كه اشیا درآن زمان نبودند و پس از آن پدیده آمدند، آن است كه پیش از این پدیدار شدن یا به تعبیر دیگر حادث شدن، باید اراده ای باشد، چنان كه علت گوناگون بودن اشیای پدیدآمده نیز تعلق اراده های گوناگون به این اشیا بوده است. بنابراین اشیا حادث هستند، چون پیش از حدوث آنها اراده خداوند سبحان وجود داشته است و به آنها تعلق گرفته است، نیز اشیا اختلاف دارند، چون اراده خداوند یكسان به آنها تعلق نمی گیرد، بلكه گوناگون است.[بنابراین چنین اراده ای خود باید حادث و مسبوق به عدم باشد.] اما صفات سمیع (شنوا) و بصیر (بینا) این گونه نیست، زیرا پیش از این دو صفت عدمی نبوده است، پس این صفات حادث نیستند، بلكه ازلی و قدیم هستند.

همچنین صفات سمع و بصر مختلف و گونه به گونه نیز نیستند، چون خدای متعالی هنگامی كه صداهای مختلف وجود نداشت، یعنی در ازل، سمیع و شنوا بود نیز هنگامی كه دیدنیهای متفاوت وجود نداشت، یعنی در ازل، بصیر و بینا بود.

آنگاه سلیمان مروزی به حضرت علیه السلام گفت: پس خدای متعال همواره مرید (دارای اراده) بود. حضرت رضا علیه السلام به او پاسخ داد: یا سلیمان فإرادته غیره؟ ای سلیمان! اراده خداوند چیزی غیر از ذات او است؟ سلیمان پاسخ داد: آری! حضرت علیه السلام فرمود: فقد أثبت معه شیئا غیره لم یزل؛ در این صورت تو همراه با خداوند چیزی را ثابت كرده ای كه غیر از اوست و همراه با او همیشگی و ازلی است! سلیمان عرض كرد كه من نمی خواهم چنین چیزی را ثابت كنم! حضرت رضا علیه السلام فرمود: أهی محدثه؟ سپس می گویی آن چیز كه غیر از خداوند است، اراده ای است كه ازلی نبوده، بلكه حادث است؟ سلیمان گفت: نه! منظور من این نیست كه اراده حادث است. در این هنگام سلیمان در سخنان خودآشكارا دچار تناقض گویی



[ صفحه 78]



شده بود. مأمون (كه درآن جلسه بود) فریاد كشید و به سلیمان گفت: ای سلیمان! انصاف به خرج بده. آیا اطراف خود را نمی بینی كه گروهی از اهل نظر نشسته اند و متوجه تناقض گویی تو هستند؟ پس ازآن دوباره مسئله را مرور كرده و گفت: «سلیمان، اراده حادث است. زیرا هر چیزی اگر ازلی نباشد، ناگزیر حادث است و اگر حادث نباشد، لزوما ازلی است و چون اراده ازلی نیست، باید حادث باشد». [2] .

ازلیت و حدوث نقیض یكدیگرند و هر دو طرف نقیض از یك موضوع رفع یا سلب نمی شوند. زیرا رفع دو طرف نقیض مستلزم جمع آن دوست. چنان كه این مطلب را ابن سینا به دقت بررسی كرده است [3] از این رو مأمون عصبانی شد و فریاد زد و سلیمان را به انصاف فراخواند. پس باید در مورد اراده یكی از دو طرف نقیض، یعنی ازلیت یا حدوث معنا پیدا كند.

ازلی بودن اراده ممتنع است، زیرا هر اراده ای علت تحقق مراد خود است، ولی به موجودی كه ازلی باشد، ذات خداوند سبحان، اراده ای تعلق نمی گیرد. زیرا ذات خدای متعالی ازلی است و همواره بوده است، بدون آنكه پیش از وجودش عدمی باشد. به دیگر سخن، وجود او مسبوق به عدم نباشد، چنین موجودی با ویژگی ازلیت به تعلق اراده برای پیدایش و وجود یافتن نیازی ندارد، ولی در مقابل، متعلق اراده كه همان مراد یا فعل خارجی است، محال است كه ازلی باشد.

پس با توجه به اینكه ازلی بودن اراده این دو محذور را به دنبال دارد، یعنی تعلق اراده به ذات ازلی خداوند سبحان نیز ازلی بودن مراد یا فعل خارجی حادث كه متعلق اراده است كه هر دو محال است. روشن است كه تعلق اراده به ذات ازلی خداوند محال است. چون اراده تنها به امور حادث تعلق می گیرد و محال بودن محذور دوم



[ صفحه 79]



آشكار است، زیرا موجود حادث در عین حال كه حادث است، باید ازلی و قدیم باشد؛ یعنی به اجتماع نقیضین می انجامد. بنابراین دو محذور باید پذیرفت كه ازلیت اراده ممتنع است. پس قطعا باید حادث باشد، وگرنه سبب ارتفاع نقیضین می شود (یعنی سلب حدوث و ازلیت از یك موضوع به نام اراده كه محال است).

آری اراده، صفت ذات و ازلی خدای متعالی نیست، چنان كه سایر صفات فعل چنین هستند و اراده نیز یكی از صفات فعل خداوند سبحان است. باید توجه داشت كه كلیه ی صفات خداوند اصلی دارند كه ازآن اصل ناشی می شوند كه یك وصف ازلی و عین ذات موصوف است. همچون قدرت كه همه ی افعال خارجی كه با قول «كن» ایجاد می شوند، به این صفت (قدرت) باز می گردند.

حضرت رضا علیه السلام به این نكته اشاره می فرماید كه و «كن» منه صنع و ما یكون به المصنوع [4] ؛ حقیقت «كن» از سوی خداوند همان ساختن است و هرچه با «كن» ساخته می شود، در حقیقت مصنوع است. از این رو «كن فیكون» معادل «ایجاد و وجود» است كه لابصوت یقرع أو لابنداء یسمع [5] ، بلالفظ و لا نطق بلسان [6] ؛ «كن» الهی صدایی نیست كه با گوش شنیده شود و ندایی نیست كه به گوش برسد و لفظی نیست كه بر زبان جاری شود.

اما چون هر كمال وجودی، همچون اصل وجود از مقوله تشكیك است، یعنی دارای مراتبی است كه بعضی از مراتب آن، وصف ذاتی و ازلی است و بعضی دیگر از مراتب آن وصف فعلی و حادث است، همچون علم كه حقیقتی با مراتب و درجات گوناگون است، به گونه ای كه برخی از مراتب آن عین ذات حق متعالی



[ صفحه 80]



است، مانند علم خدا به ذات خود و علم به غیر خود به صورت علم بسیط و ازلی و از مراتب ذاتی علم است، بعضی دیگر از مراتب علم عین فعل است، چون علم تفصیلی خداوند كه به واسطه تكثر افعال كثرت می یابد، به گونه ای كه علم خداوند جداگانه به هر یك از افعال و موجودات تعلق می گیرد. از این جهت خداوند به تعداد افعالش علم تفصیلی به یك یك آنها دارد، نیز مانند اراده كه حقیقتی با مراتب گوناگون است كه بعضی از مراتب آن عین ذات حق است، همچون ابتهاج ذاتی كه از هرگونه تغیر و دگرگونی ایمن است و با علم خداوند به نظام اصلح، وحدت مصداقی دارند، اگرچه از جهت مفهوم، آن دو با یكدیگر تغایر دارند. زیرا مفهوم علم غیر از مفهوم ابتهاج است.

ولی بعضی از مراتب اراده عین فعل خداوند است، مانند ایجاد موجودات در خارج كه علم و قدرت خداوند بر ایجادآنها پیشی گرفته است، اما در عین حال، مراتب گوناگون این اوصاف كمالی یك اسم بیشتر ندارد، آن مرتبه از صفات ذات باشد یا از صفات فعل كه در هر صورت با یك اسم نامیده می شوند. همچون علم كه در مراتب گوناگون، اعم از مرتبه صفت ذات بودن یا صفت فعل بودن، نام «علم» به خود می گیرد. ولی گاهی یك وصف كمالی تنها یك معنی (یا اسم) خاص ندارد، مثل قدرت و زنده كردن كه دو مرتبه عالی و نازل صفت ذات «قدرت» هستند؛ یعنی «احیا» مرتبه ی پایین صفت «قدرت» است و خود «قدرت» مرتبه والای صفت «قدرت» است، كه هر یك دارای اسم خاصی است. ازآنچه كه گذشت، این مطالب روشن می گردد:

1. هر كمال وجودی اگر كمال برای موجود - از آن جهت كه موجود است - باشد، موجودی كه هیچ گونه ماده یا ماهیت درآن دخالت ندارد، دو حالت برای آن متصوراست:

1. آن صفت كمالی، صفتی ازلی و بسیط و نامتناهی است كه در این صورت



[ صفحه 81]



صفت ذات آن موجود مطلق است و حكم ذات، یعنی ضرورت ازلیت و حادث نبودن در باب آن وصف كمالی نیز جاری است.

2. آن كمال وجودی حادث و محدود باشد كه در این صورت صفت فعل است و احكام فعل، اعم از فقر ذاتی و ضرورت بالغیر، درباره آن وصف كمالی نیز جریان دارد، ولی این فقر ذاتی و ضرورت بالغیر به ذات موجود مطلق كه موصوف آن كمال وجودی است، آسیبی نمی زند.

حضرت رضا علیه السلام فرمود: كل ما فی الخلق من أثر غیر موجود فی خالقه و كل ما أمكن فیه ممتنع من صانعه لاتجری علیه الحركه و السكون و كیف یجری علیه ما هو أجراه او یعود فیه ما هو ابتدأه، إذا لتفاوتت ذاته و لامتنع من الأزل معناه و لما كان للبارئ معنی غیر المبروء [7] ؛ اثری كه در مخلوق یافت می شود، در خالق آن وجود ندارد و هر چیزی كه درباره مخلوق امكان دارد، درباره صانع آن محال است.

در خالق هیچ گونه حركت و سكونی معنا ندارد؛ چگونه ممكن است آن چیزی را كه خالق به جریان انداخته است، علیه او جریان یابد یا آنچه را كه خودآغازیده است، به او بازگردد؟ اگر چنین شود كه حركت و سكون در او راه یابد و جریانات مختلف بر او وارد شوند، ذات آن خالق گوناگون می گردد و در این صورت است كه معنای خالقیت از ازل برای او ممتنع می شود و بارئ و خالق جای خود را به مخلوق و مبروء می دهند، به گونه ای كه خالق و مخلوق به سان یكدیگر می شوند.

2. كمال وجودی كه واجد مراتب طولی خود است، به گونه ای كه بعضی از مراتب بسیط ازلی و بعضی دیگر حادث و غیرقدیم است، در حقیقت مرتبه ازلی آن كمال وجودی، عین ذات واجب متعالی است و مرتبه حادث و غیر ازلی آن عین فعل و ایجاد واجب متعالی است كه در قالب موجودات امكانی بروز می كند، همچون علم كه مرتبه ی ازلی آن عین ذات واجب متعالی است و مراتب پایین تر و حادث آن



[ صفحه 82]



عین افعال اوست.

3. اراده ای كه در كتاب و سنت ازآن سخن به میان آمده است، همان صفت فعل خداست، ولی عالی ترین مرتبه ی اراده كه با علم به نظام احسن وحدت مصداقی دارد و از جهت مفهوم با آن متغایر است، صفت ذات خداوند سبحان است (خواست كه نباشد مگر به علم خودش و مانندآن را اراده كرد. توحید صدوق، ص 339). این مرتبه از اراده به لحاظ آنكه صفت ذات است، در مقابل صفت دیگری واقع نمی شود.

4. صفات فعل خدای متعالی با وجود كثرتی كه دارند، همگی برگرفته از فیض واحد خداوند است. این فیض واحد، گونه های خاص خود را دارد؛ یعنی گاهی در قالب قدرت و گاهی در قالب اراده و غیر اینها بروز می كند. چنان كه در كلام حضرت رضا علیه السلام گذشت: أن الواحد... لیس یقال له أكثر من فعل و عمل و صنع [8] ؛ از خدای یگانه... چیزی بیش از یك فعل یا یك عمل یا یك صنع صادر نمی شود. [الواحد لایصدر عنه إلا الواحد].

خداوند باطن و هدفی زائد بر فعل خود ندارد، برخلاف انسانها كه همراه با فعل خود هدفی زائد را در نظر می گیرند. بنابراین امر خداوند سبحان یكی بیش نیست و همچون خود او واحد است، در حقیقت امر او عبارت است، از همان «كن» یعنی ساختن، ولی این وحدت صنع با كثرت و تعدد مصنوعات جمع پذیر است. همچنان كه «كن» به معنای ایجاد نیز یك امر بسیط است و تركیب و تغییر درآن راه ندارد؛ به گونه ای كه ثبات ویژه خود را دارد، ولی در عین حال موجوداتی كه ازآنها به «یكون» تعبیر می شود، دارای ویژگی تركب و تغییر هستند؛ یعنی در مرحله صدور فعل یا «كن» وحدت صنع محفوظ است؛ چون از موجود واحد جز امر واحد صادر نمی شود، ولی همین فیض واحد بسیط لایتغیر، اگر در قالب مصنوعات و موجودات



[ صفحه 83]



بروز كند، تعدد و كثرت یافته، تغییرپذیر می شود.


[1] توحيد صدوق، ص 445.

[2] توحيد صدوق، ص 445.

[3] الهيات شفاء، فصل 8، مقاله اول، ص 53.

[4] توحيد صدوق، ص436.

[5] نهج البلاغه،خطبه ي 186.

[6] مسند امام رضا عليه السلام، ج1، ص 21.

[7] امالي شيخ مفيد، ص 257.

[8] توحيد صدوق، ص432.